مشترک دو قسم است : مشترک لفظی و یک مشترک معنوی.
مشترک معنوی عبارت است از اینکه یک معنا مجعول و حقیقت باشد برای یک لفظ ولی مصادیقش زیاد باشد،‌ مثل انسان. انسان مشترک معنوی بین زید و عمرو و بکر و خالداست یعنی انسان یک معنا دارد، ولی مصادیقش زیاد است.
ولی مشترک لفظی آن است که یک لفظ معانی متعدد داشته باشد مثل عین؛ عین معانی متعدده دارد، این معانی با هم اشتراکی ندارند و حقیقت همه اینها از یکدیگر جدا هست.
ثمره این بحث در خیلی از جاها ظاهر می‌شود، کلمه‌ای را در روایتی و یا در قرآن فرض کنید که اگر مشترک معنوی باشد ما با آن یک گونه رفتار میکنیم ولی اگر مشترک لفظی باشد تا قرینه نداشته باشیم از ان استفاده نمی‌کنیم.
در مباحث فلسفی ،وجود مشترک لفظی نیست، بلکه وجود مشترک معنوی است وغرض ما از طرح این موضوع در فلسفه ان است که می‌خواهیم بگوییم وجود یک حقیقت است و حقایق مختلفه‌ای نیست بلکه مصادیق آن مختلف است. فرق بین اینکه  حقایق مختلف باشد و یا اینکه یک حقیقت باشد اما مصادیق گوناگون باشد مثلا؛ آب یک حقیقت دارد اما مصادیقش مختلف است. یک وقت آب این خانه است، یک وقت آب آن خانه است. وجود هم همینطور است، وجود یک حقیقت است و آن سلب العدم یا رفع العدم است، یا پر شدن خلا است، یعنی اگر این شئ در اینجا نبود اینجا خلأ بود؛ حالا که هست، خلأ پر شده است. وجود، خلأ را پر می‌کند یعنی جای عدم را می‌گیرد. در ذهن انسان عدم است (البته عدم وجود خارجی ندارد بلکه انسان تصورش را می‌کند). در ذهن انسان این تصور هست که اینجا عدم است و این خلأ را عدم فرا گرفته است، ولی یک چیزی که به جایش می‌آید نشان می‌دهد  و ذهن می‌فهمد که این خلأ تبدیل به ملأ شده است.

وجود یک حقیقتی است سیّال و شکّاک؛ خدا وجود دارد، انسان وجود دارد، پشه وجود دارد، میکروب وجود دارد، نفس وجود دارد، تمام اینها وجود دارند، معدوم که نیستند! این وجودها مراتبشان مختلف است و شدت و ضعف دارند. خدا ابدی است و ازلی است، اما انسان ازلی و ابدی نیست. هیچ موجودی ابدی و ازلی بالذات نیست، پس این اختلاف در مراتب هستی‌ است. یعنی یک هستی اصیل و صد در صد و یک هستی ،یک مقداری از هستی غیر صد در صد است، یعنی قابل زوال است،  وجود مشترک معنوی است بین وجود من و وجود خدا و وجود تمام موجودات؛ منتها وجود خدا ازلی و ابدی است و موجودات دیگر ازلیت و ابدیت ندارند.