بد نیست جریانی را راجع به زیارت عاشورا برایتان بگوییم که شنیدنی است. این جریان مربوط به زمانی است که من خیلی کوچک بودم، در زمان جنگ جهانی،سال ۲۱-۲۰٫ پدر ما قبل از جنگ با عائله سنگینش از نجف حرکت کرد و به مشهد رفت. در مشهد بودیم که جنگ شروع شد، (و این که ما در آنجا چقدر ناراحتی کشیدیم بحث مفصلی است که به آن کاری نداریم). زیارت کردیم و آمدیم به تهران (این جریان مربوط به شصت سال قبل است). مرحوم پدر مردد بود که چه کند. با این اوضاعی که هست آیا به نجف برگردد یا در تهران بماند یا به قم برود؟
یکی از علمای تهران به نام آقا میرزا سیّد علی قمی که پیش نماز مسجد پاچنار بود (مسجد شیخ عبدالحسین که در آنجا یک مدرسه هست و یک مسجد) مرد محترم آزاده و موقّر و متینی بود. پدرش از علمای تهران و از شاگردان میرزای شیرازی بود. آقا میرزا سیّد علی قمی با پدر ما خیلی مأنوس و رفیق بود. دید که مرحوم پدر ما خیلی مشوش و ناراحت است و نمی‌‌داند که چه کند، (با عائله سنگین، نزدیک یازده نفر) در تهران بماند یا به قم برود؟
ایشان به پدر ما گفت که من دوستی دارم به نام جنانی که ارتباط با ارواح دارد، اگر می‌خواهید من یک جلسه او را دعوت کنم، او روح احضار می‌کند و ارتباط برقرار می‌کند و به سؤالات شما پاسخ می‌دهد.
پدر من سؤالات زیادی در منزل نوشت و آنها را در جیبش گذاشت و احدی جز خدا از این سؤالات اطلاع نداشت. روز موعود به منزل آقا میرزا سید علی قمی رفتند. پدرم بود و آقای جنانی و پسر مرحوم آقا میرزا سید علی ـ آقا میرزا صادق، که چند سال پیش فوت کردند ـ منزل ایشان در پاچنار بود و جلسه در آنجا تشکیل شد. آنها در گوشه دیگر سالن نشسته بودند و سؤالها در جیب پدر من بود و احدی جز خدا و این سید از این سؤالات اطلاع نداشت (اینهایی را که می‌گویم به صورت قاطع می‌گویم).
آقای جنانی آینه‌ای آورد و ذکری گفت و دایره‌ای کشید. کاتب هم پسر آقا میرزا علی ـ آقا میرزا صادق ـ بود. هر چه جنانی می‌گفت او می‌نوشت و نوشته‌هایش هم الآن هست و موجود است.
جنانی به آینه نگاه کرد و به پدر ما گفت: سؤالات شما زیاد است و ارواح خسته می‌شوند (البته این تعبیر او بود). پدر ما خیلی سؤال داشت، شاید در حدود سی تا. پدرم از سر سالن بلند شد و به ته سالن رفت و سؤالها را از جیبش بیرون آورد و خیلی از آنها را که مهم نبود خط زد و کاغذ را بست و در جیبش گذاشت و دوباره آمد و نشست. جنانی به آینه نگاه کرد و شروع به جواب دادن سؤالها کرد و همه سؤالها را یکی یکی جواب می‌داد،‌حتی وقتی به سؤالهای خط زده شده می‌رسید، می‌گفت: این سؤال را نخواستید.
از جمله سؤالاتی که پدرم کرده بود این بود که در چه عملی خیر دنیا و آخرت هست؟ جواب این سؤال خیلی مفصل آمد و شاید در حدود دو صفحه مرحوم آقا میرزا صادق نوشت. به طور اجمال گفته بودند: این عملی است که متأسفانه دست ما در این دنیا از آن کوتاه است و اگر می‌دانستم از این هفته تا هفته دیگر خوابمان نمی‌برد. آقا میرزا صادق در حدود دو صفحه نوشت. بعد از اتمام مقدمات (که طویل هم هست) گفت: «زیارت عاشوراء». (و این را که آیا در سؤال پدر من بوده که از چه منبعی یا خیر، نمی‌دانم)
جلسه پایان یافت و پدر من به زیارت عاشورا متلزم شد و روزهای جمعه زیارت عاشورا می‌خواند و یادم هست که در یک اتاق در بسته بود.