در فاتحه مادر آقای مصطفوی (باجناق آقای راشد) که از اساتید زبان دبیرستان علوی بود، یک آقایی آمد به نام آقای فیض و گفت: «من فیض هستم،‌ شما آقای شیرازی هستید؟» گفتم : «بله». سالها بود که مرا ندیده بود. گفت : «من پسر آقا سید محمد باقر فیض لاهیجی هستم». خوب به او ارادت داشتم، گفت: «من یک خوابی راجع به مادر شما دیده‌ام. خواب دیدم در حرم حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم، به دیوار این حرم یک سنگی است وروی این سنگ نوشته شده است که اینجا قبر مادر آقا رضی شیرازی است. صبح تلفن کردم به حاج شیخ غلامحسین همدانی و گفتم: والده آقای شیرازی فوت شده است؟ گفت: نه، زنده است. گفتم: عجب خوابی من دیدم، اما یک هفته بعد مادر شما فوت شد». البته او نمی‌دانست مادر من کجا دفن شده است! مادر من در حرم حضرت معصومه دفن شده است. این جالب است، والده من که فوت شد آن وقت آقای حاج احمد مولایی از طرف امام آنجا نایب التولیه بود. او به خاندان ما خیلی علاقمند بود،‌ خدمت مادر من هم ارادت زیادی داشت و قبل از اینکه به این مقام برسد زیاد منزل ما رفت و آمد می‌کرد. وقتی که آقای مولایی نایب التولیه شد مادر من برایش پیغام داد و گفت: اقای مولایی من مهمان تو هستم. آقای مولایی گفته بود ایشان مثل مادر من است. وقتی که مادر من فوت شد، ایشان پیغام داد و گفت: هر جایی که می‌گویی ما ایشان را دفن می‌کنیم. در صحن، در غرفه‌ها، در حرم، هر جا می‌گویید دفن می‌کنیم. گفتم: در حرم. ایشان را در حرم دفن کردند. شما وقتی از صحن آینه وارد صحن کهنه می‌شوید، همان صحنی که یک درش به طرف فیضیه است، دو تا در وجود دارد؛ از در اول که وارد شدید پای ستون قبر ایشان است. آن وقت آقای فیض خواب می‌بینند که مادر من فوت کرده و در حرم حضرت ابی عبدالله الحسین دفنش کرده‌اند. این جالب است! من از او پرسیدم تو این را نمی‌دانستی؟ گفت : «نه، من این را نمی‌دانستم که ایشان را در حرم دفن کرده‌اند»