بزرگداشت – انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

سخنرانی دکتر سید مهدی محقق داماد

 در ابتداى مراســـم،رییس این انجمن،سخنرانى کرد. دکتر مهدى محقق دربـــاره اهمیت جایگاه آیت الله سید رضى شیرازى گفت:من، آیت االله سید رضى شیرازى را متجاوز از هفتاد سال پیش مىشناسم. زمانى که من در مدرسه مروى درس مىخواندم. چند سال بعد از شهریور ۲۰ گذشته بود و طلاب یک شور خاصى نسبت به تحصیلات حوزوى و تحصیلات قدیمه داشتند، به ویژه طلاب جوان از جمله مرحوم حاج آقا محیىالدین انوارى، حاج آقا جزایرى. در این میان حاج آقا رضى شیرازى درخشش بیشترى داشتند.گفت که؛ بالاى ســـرش ز هوشمندى/مىتافت ستاره بلندى و  واقعا مصداق این شعر بودند که؛ فی ّجابه ساطع ِ، اثر الن المهد ُ ینطق عن سعاده ّجده ِ البرهان. هنگامى که ایشان امامت مسجد شفا را در خیابان یوسفآباد عهدهدار شدند، گاه گاه در اعیاد من خدمت ایشان مىرسیدم و یاد دوران گذشته را زنده مىکردیم. دورهاى که مدرسه مروى دوره درخشانى بود و مرحوم آشتیانى «کفایه» تدریس مىکردند. وما که تازه شروع کرده بودیم،نزد مرحوم آقا سید هادى ورامینى درس مقدمات مىخواندیم. مرحوم جلال آل احمد که آن هنـــگام دانشآموز دبیرستان دارالفنون بود هم مىآمدند خدمت ایشان درس مىخواندند و ایشان پسر آقا سید احمد طالقانى از علماى تهران بودند.

غرض، یک شور و نشاطى در آنجا بود و خصوصا نه تنها در آنجا بلکه اســـتادانى بودند که در  منازلشان تدریس مىکردند،مثلا مرحوم آقا شیخ محمدتقى آملى که من افتخار شاگردى ایشـــان را داشـــتم در منزل خود چهار راه حســـنآباد تدریس مى کردند. من خودم در مدرسه سپهســـالار قدیم حجره داشتم، خدمت مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى درس مىخواندم و در آنجا حـــوزه تهران ،واقعا حوزهاى به معناى واقعى بود. شـــاید تا ۱۵ مدرس در مدارس یا در منازلشـــان تدریس مىکردند. اما امروز واقعا باعث تأسف است که روز به روز این شور و نشاط کمتر مىشود در حالى که باید زیادتر شـــود.
ما هر عالمى که از دنیا مىرود مىگوییم متأسفانه جانشین ندارد، در حالى که سنت اسلامى مبنى بر این بوده که هر عالمى که در ۳۰ ســـال به یک مرتبهاى رســـیده در ۲۰ سال به شاگردش درس بدهد و آن ۱۰ سال را شاگردان آن علم را ترقى و تعالى ببخشـــند و حتى محمدبن زکریـــاى رازى در کتاب «الشـــکوک على ّ این که متأخرین با الجالینوس» مىگوید: سر سوادتر از متقدمین هستند،همین است که اگر بنا باشد نسلى بعد از نسل علم تنزل کند،یعنى علم به کجا کشیده مىشود؟! و قطب الدین شیرازى نیز در اول کتاب «شرح الکتاب القانون تحفه السعدیه» مىگوید؛ زیانآورترین جملهاى که در مدارس علمیه گفته شده این جمله بوده است: «ماترک الاول للاخره شىء» اگر طلبه بیایـــد بگوید: «من هر کارى کنم به مرتبه آیتاالله بروجردى نمىرسم»، این غلط است. باید بگوید من باید معلومات ایشان را بدست بیاورم و بعداً چیزى بر آنها بیافزایم. الان آن ســـنت علمى که در آن وقت وجود داشت،  کاملا بر عکس شده است.چه استاد دانشگاه چه استاد حوزه.کجاست حاج محمد تقى آملى؟
وقتى آیتاالله آملى به من مىفرمودند که: من و آقاى آیتاالله حسنزاده آملى دوتا بچه ۱۶ تا ۱۷ ساله از مازندران به اینجا آمدهایم و اگر حمایت مادى و معنوى آقاى شیخ محمدتقى آملى نمىبود، ما دو نفر مىبایست شاگرد بقال مىشدیم. ببینید یک چنین محیطى وجود داشت. آن وقتى که آقا میرزا مهدى آشتیانى در مدرسه سپهسالار قدیم به من حجره و حقوق دادند و شهریه معین کردند، من کوچکترین طلبه آن مدرسه بودم و استادها تشویق مىکردند و طلاب را به منزله فرزندان خود مىدانستند.امیدوار هستیم که این مجالس و بزرگداشت این بزرگان باعث ارتقاء علم و دانش شود. حال این علم و دانش در حوزه یا در دانشگاه باشد. ســـپس، پیامى تصویرى از آیت االله العظمى سید جعفر ســـبحانى پخش شد. آیت االله العظمى سبحانى در بخشى از این پیام تصویرى ضمن اشـــاره به آیه ۱۱سوره مجادله گفت: خداونـــد در این آیه، ملاک تکریم و عظمت را دو چیز قرار داده، یکى ایمان و دیگرى علم. آیت االله ســـید رضى شیرازى حاصل شجره پاک و عظیمى است که در رأس آن مرحوم سید حسن شیرازى قرار دارد.
سخنرانی آیت الله سید مصطفی محقق داماد
در ادامه این مراسم آیت االله سید مصطفى محقق داماد عضو فرهنگستان علوم گفت: تاریخ اجتهاد شیعى نشـــان مى دهد که در مقاطعى از تاریخ، همواره با تحولات مختلفى مواجه بوده است.که من در کتابچه تحولات اجتهاد شیعى،مکتب ها،حوزه ها و روش ها نوشـــته ام.آنچه که تاریخ خودش را نشان مى دهد آغاز قرن معاصر یکى از تحولات اجتهاد شیعى است.من در این کتاب اشاره کرده ام که حوزه سامرا با حوزه نجف تفاوت دارد و به حوزه قم بیشتر شبیه است.علتش هم این است که موسس حوزه قم،یکى از شاگردان مرحوم میرزاى شیرازى بوده است.آنچه که در حوزه سامرا نقطه تحول است،چیست؟
به نظر اینجانـــب آنچه که در حقوق معاصر به آن مى گویند حقـــوق عمومى،یا به تعبیرى فقه عمومى،نقطه جهش و تحول عظیم در فقه عمومى،در مکتب ســـامرا بنیان گذارى شده است.مباحث سیاسى یکى از مواردى است که به مصلحت تصمیم گرفته مى شود. به طور کلى مرجعى به مصلحت تصمیمى مىگیرد.اما گاهى یـــک فقیه در چارچوب فقاهت تصمیمى مى گیرد.و با ادله سنتى،قضیه را حل مى کند.این نکته، نکته بسیار عظیمى اســـت در قضیه مکتب سامرا.شاید از دور کسى شنیده باشد که میرزاى شیرازى ناگهان بر اساس مصالحى،تصمیمى گرفت.ما هم در جوانى چنین خیـــال مى کردیم.ولى این طور نیست.شـــما کتاب جنبش تنباکو را که شیخ حســـن کربلایى که مرد بزرگى است را ملاحظه کنید که در چهل ســـالگى فوت کرده اســـت و هنگامه اى است این مرد و آثارش متاســـفانه به ما نرسیده است،(من از حضرت سید بزرگوار،شهرستانى خواهش مى کنم که تحقیق کنند که یادداشـــت هاى مرحوم کربلایى،که در فقه معاملات در یک دوره کامل،به طوریکه نقل مى کنند از ایشان باقى مانده،کجاست؟و چاپ کنند،دست ایشان را مى بوســـم.)این مرد کتابى درباره جنبش تنباکو نوشته اســـت و من نکته اى را براى اولین بار مبتنى بر این سلســـله سند معتبر مى خواهم نقل کنم.بلاواســـطه از مرحوم آیت االله شـــیخ مرتضى حائرى نقل مى کنم که ایشـــان هم بلاواســـطه از پدرشان نقل مىکردند که جریان تنباکو نزدیک شده بود به ماه رمضان و میرزاى شیرازى درس عمومى را تعطیل کرد و تمامى شب هاى ماه رمضان جلسات فقهى برگزار کرد وتمامى فضلاى درجه یک را دعوت کرد و نیز شـــاگردان بزرگش را به آن جلســـات دعوت کرد و گفت؛درخصوص فتواى مربوطه بحث فقهى کنند، که آیا این فتوا صادر بشود یا خیر؟
این مباحث فقهى هر شـــب به صورت طرح و نقد مطرح شد،ایشان گفت هرکس که موافق صادر شدن این فتواست،استدلال کند.همه را ایراد واشکال گرفت،تمامى سى شب ماه مبارک رمضان،به همین سبک سنتى و فقهى و محکم ادامه یافت. شب هاى آخر فرا رسید. نقل مى شـــود که سید محمد فشارکى ،که خود یک فقیه بزرگى بود،یک روز صبح زود آمد سراغ من،که بریم پیش میرزا دونفرى.و من همراه ایشان رفتیم منزل میرزا.گفت؛ایشان نشست مقابل میرزا.رو کرد به میرزا و گفت؛آقا چند لحظه،حق اســـتادى را ازمن بر دار تا من با صراحت با شـــما صحبت کنم.میرزا گفت؛آزادید شما هرچه مى خواهید،بگویید.او با تندى گفت:آقا سید! چقدر تقیه مى کنى!این همه اســـتدلال بازم تردید مى کنى گفت؛به اینجا که رسید،میرزا دست کرد زیر تشکش و کاغذى درآورد و گفت؛من مى خواســـتم قصد اجازت از مقام دیگرى کسب کنم.امروز به ســـرداب مقدس سامرا مشرف شدم و با توسل به امام زمان عجل االله تعالى فرجه،این متن را آوردم. وى در انتهاى سخنانش به بیان ویژگى شخصیت آیت االله سید رضى شیرازى پرداخت ُ ٍوت ُی ِ بی و گفت:آیه مبارکه که تلاوت کردم؛ف ْ َف َع،علامه طباطبایى گفته اند این َ تُن ر ُ أ ِ َن ّ االله ذ َ أ «فى» به کجاى آیه بر مى گردد.اهل ســـنت گفته اند که این فى که حرف جر است به آخر آیه برمى گردد،در حالیکه اینگونه نیست. در آیه ْر ِض،نور کجاست؟این َْ ُ نُ ُور َّ الس َم َو ِت َ والأ َّ االله َف َع. ْ َ تُن ر ُ أ ِ َن ّ االله ذ َ ُ ٍوتأ ِ بی ُی نور کجا ها مى ف تابد؟ به دامن هاى پاکى که شخصیت هاى بزرگوارى هستند مى تابد.بر افرادى که مصداق ُح ُج ٌور بِ ٌیه َ نُ ٌوف َح ِم ٌیه َو نُُف ٌوس أ ُ َ ْت َو أ َ ْت َو َطُهر طاب هستند و نمى توانند ذلت را تحمل بکنند. وى با ذکر این امیدوارى که حوزه مکرمه قم از هرگونه حوادث،مصون بماند و براى این ملت،ذخیره وپشتیبان استقلال و آزادى باشد،گفت:آیت االله سید رضى شیرازى؛غیر از شرافت و اصالت خصوصیات دیگرى هم دارند.ایشان بقیه السلف ماضى هستند.به اعتقاد من، ویژگى ایشان جامعیتشان است. یکى از خصوصیات حوزه هاى قدیم این بود که صرفا یک رشته نمى دانستند و جامع معقول و منقول بودند.اما متاســـفانه در دوره کنونى دانشگاه و حوزه طلاب به یک یا دو رشته علمى محدود گشته اند. دومین ویژگى ایشان متن گویى، متن محورى و تخصص در متون است.که امیدواریم روش سنتى حوزه هاى علمیه به روش سنتى خود ادامه بدهد.
سخنرانی آیت الله ابوالحسن طبرستانی
در ادامه این مراسم آیت االله ابوالحسن طبرســـتانى از اســـاتید حوزه، ضمن ذکر خاطراتى از دوران تحصیلشـــان در ســـال ۱۳۲۹ شمسى، در محضر آیت االله سیدرضى شیرازى گفت:در مدرسه مروى،براى آموختن درس مطول،کسى جز آیت االله شیرازى،لیاقت نداشـــت.مباحث را خواندیم .اصول را هم دیدیم فقط ایشان شایسته تدریس هستند. سپس هم در فلسفه،اشـــارات را نزد ایشان خواندیم.پس بنابراین آقاى شـــیرازى حق استادى بر گردن من دارند.اگر کسى بگوید چرا آقاى شیرازى رساله ننوشته است،باید گفت ایشـــان احتیاط کردند وگرنه ایشان مجتهد جامع شـــرایط هستند.
بزرگداشت آیت االله شیرازى باید هر روز باشد نه اینکه صرفا محدود به یک روز باشـــد زیرا ایشان زحمت عظیمى در راســـتاى معرفى دینیه و علم کشیده است. افلاطون الهى به شاگردش اسکندر وصیت کرده که با اراده به خودت زحمت بده آنگاه زنده مى مانى حضرت آقاى سید رضى شـــیرازى هم با اراده به خودش زحمت داده است. سپس،ســـید محمـــود دعایى،پیام حجت الاسلام و المســـلمین سید محمد خاتمى به این مراسم را قرائت کرد.وى درباره جایگاه آیت االله سیدرضى شیرازى گفت:من در نجف اشـــرف که بودم ناظر دو پذیرایى ویژه توسط مرحوم امام(ره)بودم.یکى براى مرحوم آقا جلال آشتیانى بود.مرحوم آشتیانى وقتى با آقا مصطفى مى نشستند خیلى دوستانه و صمیمى بحـــث مى کردند.طبیعتا مباحث آنها فلســـفه و کلام بود.به ناگهان در خلال این مباحث،مرحوم آشتیانى عصبانى شد و گفت؛خمینى ها ایـــن را درک نمى کنند.در این هنگام متوجه حضور امام(ره) شـــد و گفت؛به جز یک نفر! در اینجا امام (ره) گفتند: آقا جلال! آن را هم استثنا نکن! دومین پذیرایى باشـــکوه از حضرت آیت االله سید رضى شیرازى بود.لحظهای بسیار حساس و برخورد فوق العاده گرم و صمیمى بود.من شاهد بودم امام نسبت به این بزرگوار اعزاز و اکرام داشتند و بعد از انقلاب هم در جریان هستید که ایشان را به عضویت خبرگان قانون اساسی تشویق کردند و بالاخره ایشان پناهگاه معنوی و درسی بودند.ایشان در بین همگنان خود،ستاره هستند و من سالى یک بار در ماه رمضان توفیق حضور در محضر ایشان را دارم و خدمت ایشان مىرسم. سپس،حجت الاســـلام والمسلمین دکترمحمدعلى مهدوى راد از اعضاى هیأت علمى دانشگاه تهران و از شاگردان آیت االله شیرازى،در ادامه این مراسم ضمن برشمردن ویژگی هاى برجســـته آیت االله سید رضى شیرازى گفت: آیت االله شـــیرازى،مرزبان اعتقادى و دینى ماست. مرزبانى داراى یک سرى مؤلفه هایى است که یکى از آنها اهلیت اســـت.مؤلفه دوم زمان شناسى است مؤلفه آخر هم اخلاص است. مجموع این سه مؤلفه موجب میشود که مرزبان لوازم را بشناسد و چون شمع بســـوزد تا براى دیگران زندگى بسازد. وى گفت: آیت االله سید رضى شیرازى یک ویژگى بزرگى دارد و آن قرآن فهمى و تفسیر قرآن ایشان است. براى مثال ایشان در تفســـیر قرآن به قرآن براى آیه اى از سوره قیامت به ۱۶آیه استناد کرده و پرداخته اند. نگاه آیت االله شیرازى در تفسیر قرآن شان نگاهى تمدنى است که آیات قرآن را با مسائل روز درگیر مى کند.
پـــس از پخـــش کلیپـــى بـــه نام ره یافتگان،دکتر منوچهر صدوقى سها از اساتید و پژوهشگران فلسفه اسلامى گفت:آیت االله شیرازى امروزه در رأس حوزه فلسفى تهران هستند.ایشـــان تدریس طولانى دارند و آثار مکتوب عظیمى دارند.امسال که سال ۱۴۳۸ هجری قمری است فلسفه تهران وارد به سده سوم خود شد.حوزه تهران دچار خطر شده است که برخى گفته اند که موضوع فلسفه عوض شود!اگر موضوع عوض شود باید با آن وداع کرد.مدرسه سپه سالار براى فلسفه ساخته شده است چه عیبى دارد که در اختیار این گروه قرار بگیرد. در انتهاى این مراسم، لوح تقدیرى به رســـم یادبود از جانب مرکز انجمن آثار و مفاخر ایران به آیت االله سید رضى شیرازى اهدا شد. متن این لـــوح تقدیـــر از این قرار است:«بسمه تعالى.یوتى الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتى خیرا کثیرا،فقیه عالیقدر حکیم متخلق،حضرت آیت االله سید رضى شیرازى،اهل قلم مى دانند که آثار علمى دانشمندان،سرمایه اى بزرگ و جاویدان،براى فرهنگ این مرز و بوم به شـــمار مى رود.از این رو انجمـــن آثار و مفاخر فرهنگى،براى تحقق یکى از اهداف خود،که بزرگداشـــت مفاخر علمى،فرهنگى و دینى است،افتخار دارد به پاس سالها تلاش هاى ارزنده،ماندگارو تاثیرگذار شما حکیم دانا و مدرس توانا و امام جماعت مسجد شفاء،که در زمره شاگردان اساتید برجسته اى همچون سید ابوالحسن رفیعى قزوینى،فاضل تونى و میرزا ابوالحسن شعرانى هســـتید و همواره با خلوص نیت براى احیاء نام و یاد و اندیشـــه و سیره انبیاء و ائمه دین علیهم السلام خدمت کرده اید،به عنوان عالمى فرزانه،استادى فرهیخته و یکى از مفاخر فرهنگى و دینى ایران اسلامى،تجلیل به عمل آورد.
جامعه علمى کشور،نیک آگاه اســـت که حضرتعالى،عمرى را با تلاش و دلسوزى،و درآمیختن عمل با ایمان و اخلاق و علم با حکمت،در مسیر تربیت دین،ترویج اســـلام،و مکتب پیامبر اســـلام،حضرت محمد(ص)،کوشـــیده و پرچمدار میراث گرانقدر آنان براى امت اســـلامى هستید،از این رو خدمات شایسته شما استاد گرانمایه و تالیف کتاب ارزشمند نگاه ناب،مى تواند سرمشق و اسوه جوانان مسلمان و در تقویت وبصیرت افزایى هرچه بیشتر آنان موثر باشد. اینجانب به نمایندگى از طرف هیات امناء،هیات مدیره و شـــوراى علمى انجمن آثار و مفاخر فرهنگى که در صدر آنان مقام عالى ریاست محترم جمهورى اسلامى ایران قرار دارد لوح تقدیر آراســـته به نشان زرین انجمن را به عنوان نمادى از تحسین و تمجید به شـــما تقدیم مى دارد و توفیق و سلامتى حضرتعالى را از خداوند بزرگ مسالت دارد. با احترام؛مهدى محقق». همچنین دکتر محمد رضا مجیدى،رئیس کتابخانه، مـــوزه و مرکز اســـناد مجلس شوراى اسلامى به نمایندگى از طرف دکتر لاریجانى،ریاســـت محترم مجلس شوراى اسلامى،حضور داشـــتند و متن پیام دکتر لاریجانى قرائت شد. على لاریجانى،دانش آموخته در رشته فلسفه از دانشـــگاه تهران در بخشى از پیام گفت: استاد بزرگوار و گرانقدر از افتخارات علمى و فرهنگى و دینى کشـــور هستند. بنده جـــداى از مقام فضل و کمال معرفتى، ویژگى تواضع را در این مرد عالم، بســـیار برجسته یافتم. ایشان چه در مقام معلمى و چه مسئولیت هاى دیگر از فضیلت تواضع برخوردار هستند. خداوند متعال بر طول عمر و عزت ایشان بیافزاید. در این مراســـم علاوه بـــر یکى از فرزندان مقام معظم رهبرى، افرادى همچون آیت االله شهرستانی؛ نماینده حضرت آیتاالله العظمی سیستانى، دکتر حداد عادل، دکتر على مطهرى و دیگر افراد برجسته علمى و کشورى حضور داشتند. در این مراسم که با حضور شخصیتهاى علمى و فرهنگى همچون آیتاالله شهرستانى؛ حجتالاسلام والمسلمین سید میثم خامنهاى؛ دکتر سید حســـن شهرستانى، عضو هیأت مدیره انجمن آثـــار و مفاخر فرهنگى؛ دکتر احمد مســـجدجامعى، عضو شوراى شهر تهران؛ دکتر علـــى مطهرى، نماینده مجلس شوراى اسلامى؛ دکتر غلامعلى حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسى، حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خامنهای ؛ دکتر مجیدى، رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى؛ پروفسور سید حسن امین و دوستداران علم و دانش برگزار شد، دکتر مهدى محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگى؛ حضرت آیتاالله دکتر سید مصطفى محقق داماد، رئیس شـــوراى تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و عضو پیوسته فرهنگســـتان علوم ایران؛ حضرت آیتاالله ابوالحسن شریف طبرستانى، استاد حوزه علمیه مروى و مجتهدى؛ حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلى مهدوىراد، عضو هیأت علمى دانشگاه تهران و آقاى منوچهر صدوقىسها، نویســـنده، پژوهشگر و استاد فلسفه اسلامى، سید محمود دعایی، به بیان دیدگاههاى خویش نسبت به این استاد فرزانه پرداختند و مقام علمى، ادبى و اخلاقى وى را تکریم کردند.

تصاویر بزرگداشت حضرت آیت الله سیّد رضی شیرازی (دامت ایام برکاته الشریفه) توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

[divider style=”solid” top=”10″ bottom=”10″]

ولادت میرزای بزرگ

زندگینامه حضرت آیت الله سید رضی شیرازی

ولادت میرزای بزرگ

تاریخ ولادت میرزای بزرگ چنانچه دایی ایشان سید جلیل القدر «آقا میرزا حسین موسوی» به نقل مرحوم «شیخ آقا بزرگ» در پشت قرآن کریم یادداشت نموده است پانزدهم جمادی الاولی هزار و دویست و سی می باشد .
و نیز ایشان ابتدای شروع به تحصیل آن بزرگوار را در سن حدود «چهارسالگی» ذکر فرموده اند .
و طبق محاسبه «شیخ آقا بزرگ» در شش سال و چهار ماهگی از تعلم قرآن و خطوط و کتب فارسی فارغ شده و در شش سال و نیمه گی به تحصیل علوم عربیه مشغول می شوند ورودشان به دارالعلم اصفهان چنانکه خود می نگارند ، هفدهم صفر المظفر سنه ۱۲۴۸ هـ.ق بوده است .
بعضی اساتید میرزا
از اساتید آن بزرگوار می توان به مرحوم علامه «آقا شیخ محمد تقی» صاحب حاشیه معروف بر معالم الاصول و مرحوم «آقا سید میرمحمد حسین خاتون آبادی» امام جمعه و و مرحوم «آقا میر سید حسن مدرس» نامبرد و به اجازه اجتهاد از وی قبل از سن بیست سالگی اشاره نمود .
و باز از اساتید ایشان مرحوم «حاج محمد ابراهیم کلباسی» و در نجف اشرف مرحوم آل کاشف «الشیخ حسن» و صاحب جواهر مرحوم «شیخ محمد حسن» بوده اند و از مرحوم صاحب جواهر نیز اجازه اجتهاد دریافت می نمایند .
بعد از وفات صاحب جواهر ، حوزه تدریس در اختیار مرحوم شیخ مرتضی انصاری قرار گرفت و مرحوم میرزای بزرگ یکی از ارکان مباحث درس ایشان شد و نقل می کنندکه مرحوم شیخ مرتضی فرموده بوده است :« من برای سه نفر درس می گویم : میرزا محمد حسن ، میرزا حبیب اله ، و آقا حسن طهرانی »
وفات شیخ مرتضی انصاری
مرحوم آقا شیخ مرتضی انصاری علماً و عملاً عجیب بود و به حق از نوادر روزگار بود . این مرد بزرگوار آنقدر با تقوا بود که بعد از وفاتش گفتند : « شیخ علمش را گذاشت و تقوایش را با خودش برد .» که کنایه از اوج مقام تقوای او می باشد . بعد از وفات شیخ ، قاطبه اصحاب و مقلدین وی به میرزای بزرگ روی آوردند . مگر علمای بلاد ترک که به فرموده آقا شیخ بزرگ به آیت اله آقا شیخ حسین کوه کمره ای (متوفی به سنه ۱۳۹۹) رجوع نمودند .
حکایتی شنیدنی از تقوای دو فقیه بزرگوار اینکه ، بعد از فوت مرحوم شیخ مرتضی انصاری به میرزای بزرگ مراجعه شد مرحوم میرزا همه را به مرحوم سید رشتی رجوع دادند و وقتی به ایشان مراجعه شد فرمودند اکنون میرزا از من بالاتر است و به ایشان باید مراجعه نمایید .
هجرت به سامراء
شهر مذهبی «سامراء» که محل قبور شریف امامین همامین می باشد، قبل از ورود میرزا به آنجا ، کاملاً و یک دست سنی نشین بود و غیر از قبور آن دو امام بزرگوار ، از شیعه خالی بود . حالا اینکه هجرت مرحوم میرزا به آن سامان چه بوده است ؟ آیا از ناحیه مقدس دستوری بوده و یا مسئله دیگری بوده است ؟ و الله اعلم .
با ورود مرحوم میرزا به آن شهر ، شهر سامراء ، تبدیل به پایگاه مهم شیعه و مرکز مهمی برای رفت و آمد شیعیان شد . رحل اقامت مرحوم میرزا به سامراء برکات زیادی را به همراه داشت . میرزا در آن شهر پل ساخت و دو حمام و حسنیه احداث نمود . و نیز خانه های زیادی را برای اساتید حوزه آماده ساخت، به همراه دو مدرسه که رژیم ستمگر بعث هر دو را خراب کرد و به صورت میدان درآمد و کارهای بسیار دیگری که توسط مرحوم میرزا در آن شهر انجام شد .
فرزندان میرزای بزرگ
۱- میرزا محمد شیرازی :
که در زمان حیاط پدر در نزاعی که بین سنی ها و شیعیان بود از دنیا رفت . که بسیاری از دشمنان در صدد استفاده از این واقعه برای ضرر به مسلمین بوده اند اما میرزای بزرگ با بزرگواری خاص روحی خود اجازه دخالت نداده و ظاهراً فرمودند : این قضیه به کسی مربوط نمی شود .
۲- میرزا علی آقای شیرازی :
آقا میرزا علی شیرازی بعد از فوت پدر به نجف آمد ، در آن زمان استاد در سن کودکی بوده که ایشان را درک نموده است . « میرزا علی آقای شیرازی» از مراجع بزرگ بود و آیات عظامی چون «آیت اله میلانی» ، «آیت اله سید عبدالهادی شیرازی» و «آیته اله خویی» همه از شاگردان آن بزرگوار محسوب می شوند .
اقامت خانواده میرزا در نجف
بعد از اینکه میرزا فوت شد، و حوزه سامراء منحل شد، تمام خانواده میرزا آمدند به نجف و در نجف مستقر شدند . پسر ایشان (پسری که از ایشان مانده بود مرحوم میرزا علی آقا بود من خیلی کوچک بودم که ایشان را درک کردم) یکی از مراجع تقلید بود و آقای میلانی ، آقای خویی، آقای اردوباری، آمیرزا عبدالهادی شیرازی که همه از مراجع نجف بودند ، از شاگردان ایشان بودند و در درس ایشان شرکت می کردند .
لذا تمام اولاد و احفاد میرزا در نجف بودند . ما هم یکی از انها بودیم که تا سن ده سالگی در نجف بودیم. در نجف به مکتبی می رفتیم که توسط شیخ ادیب تاسیس و اداره می شد . شیخ ادیب روحانی فاضلی بود که ریاضیات و فرانسه را خوب می دانست . او مدیر مدرسه علوی (مدرسه دولتی ایرانیان در عراق) بود، که بعد از اتحاد لباس در زمان رضا شاه، حاضر نشد که لباس خود را درآورد . لذا مکتبی مستقل برای خود تاسیس کرد که فرزندان بسیاری از اشخاص محترم نجف به آنجا می رفتند . تا ده سالگی که آنجا بودیم بسیار استفاده کردیم . حتی جبر و مقابله و زبان فرانسه تا حد زیادی ، تعلیم گرفتیم .
اجتماع علما در نجف
پس از فوت مرحوم میرزا همه علما و مراجع، که همه از شاگردان حوزه درس آن مرجع بزرگوار بودند به نجف اشرف هجرت کردند و یا به جاهای دیگر متفرق شدند .
و بالاخرا خود میرزا علی آقا هم در نجف اشرف «علی صاحبه آلاف التحیه و الثناء» رحل اقامت گزید و همین موضوع سبب شد تا فرزند ایشان «حضرت آیه اله میرزا محمد حسین شیرازی» نیز در نجف ساکن شوند و تقدیر الهی چنین رقم خورد که آیه الله آقا سید رضی شیرازی (حفظه الله تعالی) در نجف اشرف دیده به جهان بگشایند . و خانواده ایشان در محله الاماره نجف چشمشان به ورود سیدی از سادات بزرگ خاندان میرزا روشن شود که بعدها خود در محله یوسف آباد خانه گزید و مسجدش محل افاضه دروس فقه و اصول و حکمت برای اهل فضل شد .
مرحوم آیت اله آقا سید محمد حسین شیرازی داماد آیت اله العظمی شیخ محمد کاظم شیرازی بودند . و حاصل این پیوند مبارک هشت فرزند بود که از میان این هشت فرزند پنج پسر و سه دختر وجود داشتند، که پسران به ترتیب سن عبارتند از :
۱-    حضرت آیت اله آقا سید رضی شیرازی (۱۳۰۷)
۲-   دکتر سید مرتضی شیرازی (۱۳۱۱-۱۳۷۹) دکتری درادبیات عرب از دانشگاه قاهره ، تدریس در دانشگاه تهران ، بیش از سی ترجمه و تالیف و حدود ۳۰ سال از اساتید برجسته ادبیات در دانشگاه بودند.
۳-   دکتر سید مصطفی شیرازی ، (۱۳۱۳) مهندس مکانیک ، استاد دانشگاه ، محقق محیط زیست ، ایالت اوریگون آمریکا
۴-    دکتر سید باقر شیرازی (۱۳۱۵) دکترای مرمت ، استاد دانشگاه ، صاحب نظر و تالیف در معماری اسلامی
۵-    دکتر سید فخرالدین شیرازی )۱۳۲۴) دکترای ریاضی ، دانشگاه بیروت ، استاد دانشگاه شهید بهشتی .
مرحوم آیت اله آقا سید محمد حسین شیرازی از تلامذه حوزه درس مرحوم آیت اله نائینی بودند . آقا میرزا محمد حسین نائینی در دوره معاصر از اعظم مدرسین خارج اصول بود و در علم اصول شهرتی چشمگیر داشت . در این دوره های اخیر اگر بتوان چند نفر از چهره های بسیار شاخص را در علم اصول پیدا کرد بدون شک یکی از آنها ایشان بود .
یک دوره تقریرات اصول مرحوم نائینی از جمله میراث علمی مرحوم آقا سید محمد حسین شیرازی می باشد ، که به جای مانده است .
آنچه از اکنون در طی چند صفحه می خوانید اشاره استاد به بخشهایی از حیات علمی خودشان است که قبلاً توسط چند نفر از دوستان به صورت نوار ضبط شده است .
اساتید نجف
اساتید سطح ما در نجف خیلی ها بودند . آقای فیاض اصفهانی که پیش ایشان قوانین خواندم ، آقای شیخ مجتبی لنکرانی که مطول پیش ایشان می خواندم پیش مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی که جد امی من است ، هم سطح خواندم و هم مقداری درس خارج  ایشان شرکت کردم . پیش آقای خوئی و حلی هم رفته ام . اینها افرادی هستند که در آن زمان که ما در نجف بودیم استادان سطح و خارج ما بودند .
مسافرت به ایران
مرحوم پدرمان برای زیارت مشهد به ایران امد . وقتی ما آمدیم به ایران یک مقداری در تهران بودیم در این مدت به مدارس متداول دولتی می رفتیم تا مدرک سیکل را گرفتیم . و بعد رفتیم به مشهد . شهریور بیست ، ما در مشهد بودیم .
مدرسه مروی
دوباره از مشهد برگشتیم به تهران . چند سالی پدر ما در تهران بود و بعد از چند سال که در تهران بودیم برگشتیم به نجف . در همان چند سالی که در نجف بودیم ، مدرسه مروی می رفتم .
مروی را بعد از شهریور بیست از دست دولت گرفتند ، چون رضا خان تمام مدارس را تصرف کرده بود . (مدرسه مروی را ظاهراً هنرستان یا دبیرستان دخترانه کرده بودند .) بعد از رفتن رضا خان در شهریور بیست ، علما تمام مدارس را (همینطور مدرسه سپهسالار را که الان مدرسه مطهری می گویند و مرکز دانشکده معقول و منقول بود) گرفتند و طلبه ها در آنجا اسکان گرفتند . منتها دیگر طلبه جوان در آن زمان در تهران نبود و اینهایی که می آمدند به مدرسه مروی غالباً مسن بودند ، من جزء کوچکترین طلبه ها بودم و کسی به کوچکی من نبود . در این دوران وضع مالی ما بسیار سخت بود و حتی قدرت تهیه بلیط اتوبوس را نداشتیم و غالب مسیرها را پیاده ، و بعضاً با نعلین سوراخ طی می کردیم .
در مدرسه مروی چند سالی بودیم و ادبیات می خواندیم تا سیوطی و مغنی و دوباره رفتیم به نجف . پدر ما با عائله رفتند به نجف و من هم جزء افرادی بودم که رفتم . ۶ تا ۷ سال بعد به نجف رفتیم تقریباً در حدود ۱۳۲۶ که رفتیم به نجف و آنجا ماندیم . چون من ضعیف بودم و وضع مزاجی ام ضعیف بود ، تابستانها نمی توانستم در نجف بمانم . در تابستان نجف خیلی گرم است و در آن زمان وسایل اینطور که الان هست نبود، مثلاً کولر و امثال اینها نبود . در آنجا سردابهای تقریباً عمیقی در خانه ها کنده می شد، شاید نزدیک به بیست پله به طرف پایین داشت دو جور سرداب داشتند ، سرداب سن و سرداب متعارف . یادم هست که گاهی شبها عجله می شد یعنی از سمت صحرای عربستان و حجاز طوفان می آمد و شن می آورد به سمت نجف . مردمی که در آنجا زندگی میکردند مجبور می شدند بروند به زیر زمین و در سرداب بخوابند و تا صبح آنجا باشند . گاهی این طوفان ها یکی دوروز طول می کشید و تمام خانه ها پر از شن و رمل می شد .
اشاره به اساتید تهران
بهرحال ما یک مدتی در نجف بودیم تا سن غریب به ۳۰ سال یا کمتر . ولی طوری بود که بین نجف و تهران رفت و آمد می کردیم . تابستانها می آمدیم به تهران و غالباً تابستان ها در تهران بودم و در غیر تابستان نجف بودم . لذا در تهران زیاد درس خواندم ، یک قسمت از قوانین را در نجف خواندم و یک قسمتی را در تهران پیش آقای شعرانی تا آخر عام و خاص فصول را پیش ایشان در همین مدرسه مروی خواندم ، یک قسمت از قوانین را در نجف خواندم و یک قسمتی را در تهران پیش آقای شعرانی تا آخر عام و خاص فصول را پیش ایشان در همین مدرسه مروی خواندم و همینطور رسائل را پیش ایشان تا اواخر ظن خواندم .
گاهی تابستان بیشتر در تهران می ماندم و پیش آقایان درس می خواندم تا اینکه بعد از مدتی آمدم و در تهران مستقر شدم . یعنی از سن ۲۸ سالگی در تهران مستقر شدم و به درسآقای آملی می رفتم .
جناب آقای شیخ محمد تقی آملی ، صاحب حاشیه بر منظومه ، صاحب دوره کتاب مصباح الهدی و تالیفات دیگر . هفت سال به درس خارج فقه ایشان می رفتم که خودمان این درس را پیش ایشان تاسیس کرده بودیم ، برای درس می رفتیم منزلشان که چهار راه حسن آباد ، کوچه کلانتری بود . صبحها می رفتیم و ایشان خارج فقه می گفتند . همین مصباح الهدی که حالا در دوازده جلد چاپ شده است . روش ایشان اینگونه بود که ابتدا مطالب می نوشت و می آمد سرکلاس و درس و بحث می کرد ، جزوه ها را می آورد و گاهی هم از روی جزوه ها  می خواند ، خلاصه همان روز که درس می داد ، این کتاب را نوشت آن زمان من پیش آقای شعرانی اشارات می خواندم . اول شرح منظومه را پیش آقای میرزا مهدی الهی قمشه ای خواندیم و بعد یک دوره اشارات پیش آقای شعرانی . و شرح فصوص را پیش آقای فاضل تونی در سال ۳۲ خواندم ، در کوچه نصیر الدوله . خیلی از آقایان هم که الان از بزرگان حوزه هستند ، در آنجا بودند . البته در آن زمان مثل خود ما طلبه بودند .
حوزه قزوین
بعد یک مدتی به قزوین رفتم و پیش مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی اسفار خواندم و مدتی هم در آنجا ماندم . بعضی از آقایان که معروف هم بودند ، در آنجا بودند ولی من تنها پیش مرحوم آقا سید ابوالحسن اسفار می خواندم . اصلاً اسفار در قزوین مشتری نداشت ، در تهران به زور مشتری اسفار پیدا می شد .
به هر حال من مدتی در قزوین بودم و ایشان اجازه اجتهاد به من داد که چاپ شده ، یعنی در سن ۲۹ سالگی اجازه اجتهاد به من دادند و این اجازه در کتابی چاپ شده . بنام مجموعه مقالات فلسفی آیت اله قزوینی ، که آقای دکتر رضا نژاد این مقالات را جمع آوری کرد . نمونه خط آقا سید ابوالحسن را می خواست ، که به من تلفن کرد و این اجازه اجتهاد را گرفت و آن را چاپ کرد . خط بسیار زیبایی است . اما من قبل از اینکه از ایشان اجازه اجتهاد بگیرم ، از آقای میرزا احمد آشتیانی اجازه اجتهاد داشتم . پیش ایشان نیز مقداری از اسفار را خواندم . پیش مرحوم آقا سید ابوالحسن نیز مقداری از فصول را خواندم ایشان رحله الشتاء و الصیف داشتند . زمستانها می آمدند تهران و تابستانها می رفتند قزوین . و ما هم گاهی ایام تابستان می رفتیم قزوین و ایشان به ما خیلی محبت داشت . و بعد در تهران ماند تا اینکه به مسجد جامع رفت و امامت مسجد جامع را پذیرفت منزل ایشان هم پشت مسجد جامع بود . یک مدتی هم ما برای درس به منزل ایشان می رفتیم پس از آن در مسائل مرجعیت وارد شد و دور ایشان را افرادی دیگر گرفتند ونهایتاً درس فلسفه ایشان تعطیل شد و ما دیگر به درس ایشان نرفتیم .
البته زمانی هم که به درس فلسفه ایشان می رفتیم ، قبل از درس فلسفه ، یک درس خارج فقه می گفت و دراجازه اجتهاد بنده هم نوشته . خارج تجارت ، مکاسب و خارج اجاره و دو سه کتاب دیگر ازفقه، و بعد اسفار می گفت . ما هم حرفهای ایشان را تا جایی که می توانستیم می نوشتیم حالا هم حواشی بر اسفار دارم که در دو جلد مفصل و البته به عربی است و توضیح و تفسیر حرفهای آخوند است . این دو جلد تحت عنوان «الاسفار عن الاسفار» در سال ۸۱ به چاپ رسید .
بنده بعد از اینکه آمدم به تهران و قرار شد که در تهران سکونت داشته باشم ،(آن زمان مسجد نمی رفتم) به مدرسه مروی می رفتم و دو سه تا مباحثه داشتم و کار دیگری نداشتم تا اینکه مرحوم آقای سید محمد بهبهانی روزی به من گفتند که :«شما چرا به مدرسه سپهسالار نمی روید و در انجا درس نمی دهید ؟» من چیزی نگفتم و ساکت شدم . ایشان خودشان اقدام کردند برای اینکه بروم و درس بدهم ، و بنده رفتم و مشغول تدریس شدم و منظومه می گفتم . در کلاس دوم لئالی میگفتم و در کلاس سوم فلسفه . یک قسمتی از منظومه را هم آقای راشد در کلاس چهارم می گفتند و مکاسب را آقای گلپایگانی و آقای لواسانی می گفتند . آقای عصار هم اشارات تدریس می کردند .
گاهی هم که استادها نمی آمدند ، این درسها به گردن من می افتاد . مثلاً مرحوم طالقانی را در زمان شاه دستگیر کردند . درس ایشان را من یکسال می گفتم و حقوقشان را هم می دادم به خانواده شان . ولی ساواک فهمید و حقوق ایشان را از مدرسه سپهسالار قطع کرد .
مدرسه سپهسالار را آقای بروجردی پس از رفتن رضاشاه پس گرفت و یک مقداری تحت نظر آقا بود . مدرسه سپهسالار جدید مرکز دانشکده معقول و منقول بود . مدرسین زیادی آنجا تدریس می کردند . آقای عصار، آقای شیخ محمدعلی لواسانی بود ، آقای شیخ ابوالفضل نجم آبادی بود ، آقای میرزا وحید گلپایگانی بود، آقای طالقانی بود، ترابی بود ، و آقای ابن الدین و آقای راشد ، آقای ملکی زنجانی بود و افراد دیگر هم بودند .
و تمام مدرسه از طلاب پر بود و حجره ها دو نفر بودند ، اما طلبه های مدرسه سپهسالار آن وقت ذو حیاتین بودند ، به این معنا که اینها تغییر لباس هم می دادند . گاهی لباس روحانیت تنشان بود و گاهی هم کت و شلوار می پوشیدند و برای مقاصدشان رفت و آمد می کردند .
من در آنجا تدریس می کردم ، تا اینکه بعد از رفراندوم ششم بهمن سال ۴۶، شاه به مدرسه سپهسالار آمد و من برای ملاقات نرفتم . بعد از رفراندوم ، موجباتی پیدا شد که من استعفا کردم .
حدود سال ۱۳۳۹ هجری شمسی از اقای بروجردی برای شرکت در کنگره ی بیت المقدس دعوت شد. ایشان به نمایندگی از طرف خودشان استاد محمود شهابی صاحب کتاب ادوار فقه و اقانجفی شهرستانی ومن را به این کنگره که در کشور اردن برگزار شد اعزام کردند بعد ازبازگشت من نیز برای ارائه ی گزارش سفر خدمت ایشان رسیدم. ایشان طولی نکشید که فوت کردند .
سال ۴۳ من را از دانشکده الهیات بیرون کردند . من در آنجا هم درس می دادم و علت اینکه در این دانشکده درس می دادم این بود که مرحوم حاج آقای مهدی حائری یزدی از طرف آقای بروجردی به نمایندگی در آمریکا منصوب شد . این فرمان نمایندگی را هم به من نشان داد . یک روز در مدرسه سپهسالار نشسته بودم که حاج آقای حائری آمد . با ما خیلی مانوس بود و ما خیلی ارادت داشتیم به حاج شیخ عبدالکریم حائری . چون حاج شیخ بزرگ شده سامراء بود ، لذا روابط ما روابط خانوادگی بود . یک روز آمد مدرسه سپهسالار و فرمان را به من نشان داد . فرمان خیلی جالبی بود . من خصوصیات عبارات یادم نیست . بعد از رفتن ایشان من را دعوت کردند به دانشکده، که به جای او درس بدهم . ولی جای او را به من ندادند . او در دوره فوق لیسانس درس می داد و من در دوره لیسانس و انها هم بدشان نیامد و از این مسئله خوشحال هم بودند .
من چند سالی در آنجا فقه و اصول درس می دادم، تا سال ۴۳ که مرا اخراج کردند . آقای مطهری را هم اخراج کردند . صدر بلاغی را هم اخراج کردند و آقای مرتضی جزایری و چند نفر مهم دیگر را نیز اخراج کردند . یک روز آقای سید محمد سبزواری که از استادان دانشکده الهیات بود ، جلوی شمس العماره مرا دید و گفت : من راجع به برگشت شما به دانشکده با فروزانفر (که در آن موقع رئیس دانشکده بود) خیلی صحبت کردم و گفتم :«مگر مثل فلانی چند نفر د ردانشکده دارید ؟»
ورود به مسجد شفا
سال ۱۳۴۴، آمدم به مسجد شفا . مسجد شفا به دستور آقای بروجردی ساخته شد و ایشان هم یک مقداری کمک کردند این ساختمان تماماً از سهم امام ساخته شده بود . از مرحوم آقای حکیم ، مرحوم آقا میرزا عبدالهادی و آقای خوانساری بود . از آن زمان تا حالا در این مسجد هستم و در این منطقه یوسف آباد کارهای علمی داریم ، کارهای طلبگی داریم ، کارهای تبلیغاتی در مسجد داریم . اول انقلاب خیلی وضعمان خوب بود . جلسات متعددی تشکیل می دادیم ، جوانها می آمدند، و درسهای اصول عقاید می گفتیم . گاهی این جلسات در منزل ما بود و در منزل هم درس می گفتیم .
مسلمان نمودن اقلیت ها و حوزه تدریس
توفیق زیادی که من در مدتی که اینجا زندگی می کنم پیدا کردم ، اینست که افراد زیادی از اقلیت ها – مسیحی، زرتشتی، کلیمی، بودایی ، ….. از ظاله و مظله – به دست من مسلمان شدند . از سال ۵۴ دفتری دارم و در آن تا به حال حدود ۴۰۰ نفر اسم نویسی کرده اند و یادگاری گذاشته اند ، چه به انگلیسی ، چه آلمانی ، چه کره ای، چه فرانسوی و نوشته اند که ما در محضر آیت اله شیرازی به اسلام گرایش پیدا کردیم .

روش ما اینگونه بود که : برای کسانی که مترجم داشتند وقت صرف می کردم، برای تفهیم مسائل . حق و حقوق اسلام را با متد جالبی برای اینها توضیح می دادم و اینها را با اصول اسلامی آشنا می کردم . و کسانی هم که فارسی بلد بودند، با آنها راحت بودم و نیازی به مترجم نبود . بعد از آن گاهی کتابهایی که مربوط به اصول عقاید بود به آنها می دادم، تا آنچه را که من به اینها می گفتم با این کتابها تکمیل کنند. و این هم موفقیتی بود برای ما در این منطقه ( یوسف آباد ) . شاید اگر در این منطقه نبودم این موفقیت برای من پیدا نمی شد . فعلاً که سالهای متمادی است که از انقلاب می گذرد ،(غیر از شش ماه اول که ترور شده بودم و در بیمارستان پارس بستری بودم و سپس به آمریکا رفتم) . در منزل درس می گویم و قبل از انقلاب نیز که در همین محل و در خیابانی دیگر بودیم ، کار ما این بود که صبحها و عصرها درس داشتیم . فقه و اصول را همیشه می گفتم . من پنج دوره منظومه گفته ام، و آخرین دوره آن پنج سال طول کشید . هفته ای دو روز منظومه می گفتم . اول فروردین ۷۳ شروع کردیم و اول فروردین ۷۸ تمام شد و دوره های قبل نیز تقریباً یکسال طول می کشید و شاگردهای زیادی داشتم . اصول هم مکرر  گفته ام . کفایه را مکرر تدریس کرده ام . رسائل را در مسجد با جمعیت زیادی تدریس کردم .